|
پنج شنبه 12 فروردين 1395برچسب:, :: 16:37 :: نويسنده : ریحوووووون↖(^ω^)↗
حالا ولش مهم نی چی هست می بینی یه روز آیدا اومد شر و ورامو خوند!والاا!شانس نداریم که!شانس داشتم اسمم شمسی بود نه ریحوون! ولی ریحانه هم خوبه!
آقا چی بگم از اتاقم؟؟؟ شلم شوربایی واسه خودش...همه چی قر وقاطی...بابام دیروز دنبال اتو بخار می گشت تو کشوی کتابام بود...
الان مامانم از حموم اومد یه چادر سرش کرد رفت چای بذاره آخه هنوز همسایه مون تو حیاطه واسه کولرش...
منم که چادر پیدا نمی کنم پتو مسافرتی رو کشیدم روسرم که نارنجی با گلای درشت بنفش...آخ چقدر بنفش دوس دارم ...پارسال مانتو عیدم بنفش بود با شلوار زرد خردلی...مگه میذاشتن من این لامصبارو بپوشم؟ مگه گذاشتن؟...
آهان اینو بگم مامان رفت حموم سرمه کشیدم با خط چشم!تازگیا وارد شدم!!چقد من کصافطم!! شدم خوشکل شهر قصه ها چش نخورم ایشالا...
رفتم تو آشپزخونه دیدم مامانم داره یواشکی شیرینی می خوره دو لپی گفتم بخور بخور آفرین رژیم چیه اصن؟؟؟چاق بشی!توپ بشی!با قلقلی بری برنامه عموقناد...بوس بوس...جعبه کارتونو پرت کرد طرفم جاخالی دادم خورد به جالباسی لباسا ریخت...
جمعش کردم برگشتم تو اتاقم یهو یه مجله رفت زیر پام افتادم گروووپس زمین به ضرب دماغم با زمین یکی شد...عمل لازم شد...اوخ اوخ مامان
این سه تا پسرای همسایمون انقدر گولاخ و چاقن سر کوچه می شینن چرت می گن یه بار دم خونه بود از پنجره تف کردم رو موهای فرفریش که عین پشم گوسفنده...دوستش فهمید زرتی خندید بهش گفت دیش کفتراشه...دمش گررم...ولی خعلی گاوه همش به من نگاه های اونجوری می کنه عوضی...مث این که هنوز نشنیده با دوستاش چیکار کردما!اما همین پسرا یه بار من صداشونو نشنیدم از فن دسشویی صدا میاد از اینا نه!!!بچه های گل!دسته به دسته با نظم و ترتیب می رن خواستگاری بعدشم شکست خورده برمی گردن دیشب صداشونو شنیدم میگفتن این24مین باریه واسه این فرفریه می رن خواستگاری ردش می کنن...!!!خخخ یا خدااا!وای برمن!!خلاصه بچه های آرومین اما من از صب که بلند میشمعربده میکشم : ضعیفه صبونه مو ریدیف کن مدرسه به فنا رف!از اون ورم یکی تق میزنن تو گوشم میشینم فین فین میکنم چشام عین خیک باد میشه میرم مدرسه عین ژاپنیا میشم... پریشب دلم درد می کرد رفتم تو حیاط فول آلبوم تتلیتی از تتلو رو خوندم...
هنوز صدای خنده های پسر همسایه اونوریم تو گوشمه...
خوبه می دونه چیکارش می کنما!کفترشو که از قضا سوگلیشم بود برداشتم دادم گربم خورد... فکر کرده من اعصاب دارم!
دیشب شب شدو خوابیدیم البته بوس دیش لالا هم انجام دادم دیدم خوابم نمی بره...
بی خوابی خر است...کصافط و بی وجدانو دیوث است...!دیوث نههههههه!دیوث اسمه یه سردار ایرانیه که عربای بیشور زیادی رو له و لورده کرده بوده اون زمانا اعراب جاهلم این کلمه رو فحش کردن...
لاشخورای ملخ خور...!بابام میگه رفتم سوریه سوسکو جزغاله مث جیگر می فروختن!
البته الکی می گه دیگه اونقدم چندش نیستن بختبختا...آقا خابم نمیبره رفتم مجله ای که زیر پام رفتو برداشتم خوابم بگیره... نگرفت
گوشی رو برداشتم دیدم نتش قطعه...آخر سر هم دیدم چه کاریه؟؟
رفتم تو رویای خودم و عشخمو تنهایی که یهو نفهمیدم چی شد خوابم برد...
……………………………………………..
نظرات شما عزیزان: 
 |
|||||||||||||||||||||||||
تبادل لینک هوشمند 
